گاهی وقت ها خودمان نیستیم، فقط در زیر نقابی نمایش می دهیم و گاهی اینقدر نقابمان را نگه داشته ایم که باور کرده ایم این نقاب چهره ی ماست.
چقدر زشت هست نقاب زیبای نقاب زنندگان و چه زیباست چهره ی هرچند بی رنگ صداقت.
بی رنگ بودن ترجیح دارد به صد رنگ بودن. بی رنگ بودن بهترین رنگ است رنگ خدا...
مثالی در عرف می گوییم از رنگ و بو داشتن به قصد معنای مطبوع بودن . در اینجا نیز بهتر که بگوییم صد رنگ بودن بی رنگ و بوی است.
و
بی رنگ بودن چه پررنگ است.
مقصود آن نیست که همه ی آدم ها با هم متفاوت باشند تا این سوال پیش آید که پس مشترکاتمان چه شد؟
همه ی انسان ها در فطرت یکسانند و اگر این یکسانی نبود همه را انسان نمی خواندیم؛ لیکن، افتراقات به اندازه ی اشترکاتند که اگر اینطور نبود همه ی آدمیان یک شکل بودند و شناسایی ممکن نبود.
انسان ها با وحدت و کثرت توامانند ؛ همانگونه که جهان. اصلا انسان نمونه ای درونی از جهان بیرون است که تمامی عناصر عالم را در خود جای داده و شاید جهانِ انسان از جهانِ جهان بزرگتر باشد اگر چه شاید فقط نظر من اینطور باشد بدون دلیلی قابل بیان برای دیگران.
این اشتراکات ما را به کنار یکدیگر جمع کرده اما افتراقات مان نباید به اشتراکات بدل شود، هرکس سلیقه ای دارد، هر کس تمایل به چیزی دارد، هرکس به چیزی فکر میکند، هر کس ... خودش است.
کسی نباید کس دیگری باشد.
"خودت باش مگه خودت چشه؟"
سادگی زیباترین ژست عالمه